همه فکر و ذهنم درگیر پایان نامه اس

همکلاسیم میگفت با اینکه دفاع رو انجام داده ولی چون دقیق مثل آیین نامه پیش نرفته، بهش گفتن اصلاح کنه و الان درگیر اونه...چون برای مدیرگروه جدید خیلی مهمه که همچی اصولی پیش بره...قبلا استادم بوده، مهربونه ولی سخت گیره..‌‌با اینحال خوبه که تو جلسه دفاع یه چهره آشنا ببینم..البته اگه تا اون موقع دوباره مدیر گروه عوض نشه...

+میگفت موقع دفاع خیلی حالش بد بود و پر استرس بود، بهم پیشنهاد داد حتما قبل دفاع ریلکس کنم و کارایی که حالمو خوب میکنه انجام بدم تا با حال بد نرم سر جلسه...

ورزش

یه لباس تنگ و چسبان پوشیدم و به نظر می اومد چاق شدم@_@ الف اومد خونمون و بعد از برانداز کردنم، گفت فلان مشکل رو پیدا کردی(اسمش سخت بود یادم نمونده) گفت چاق نشدی در واقع عضلات شکمت شل شده و اومده جلو، گودی کمر پیدا کردی و فلان جات هم رفته بالا...دیگه ایرادی نموند روم نذاشته باشه😂بعدش بهم چندتا ورزش یاد داد تا انجام بدم...اخیرا فقط ورزشای مخصوص دست و شونه رو انجام دادم و از بقیه جاها غافل شدم...

خسته

امروز داشتم به یکی از دوستام فکر میکردم، یه مدت بود خبری ازش نداشتم و چت نمیکردیم. بعد با خودم گفتم حتما درگیر دوست پسرشه، بهتره پیام ندم بهش. تا اینکه دیدم شب خودش پیام داد(: خیلی جالبه چندبار اینطوری پیش اومده که بهش فکر کردم ولی پیام ندادم بعد خودش پیداش شد(:

+به یکی از همکلاسی هام پیام دادم تا در رابطه با پایان نامه ازش سوال بپرسم. بعد پرسیدم دفاع کرده یا نه؟ گفت اره. هم خوشحال شدم براش هم غبطه خوردم که خلاص شده. البته اون صفر تا صدشو داد بیرون براش انجام بدن...من خیلی کند پیش میرم و هر دفعه یه چیزی واسه اصلاح پیدا میشه...وقت زیادی نمونده برام، اگه تا اخر این ترم کامل نشه، باز یه ترم دیگه باید تمدیدش کنم و من خیلی خسته ام. گاهی میگم کاش همشو میدادم بیرون و انقدر خودمو به رنج و زحمت نمینداختم...نزدیک یک سال داره میشه ...مثل یه ماراتن بی پایان....

نه پروانه میشم

اونجا که مرتضی پاشایی میگه:

نه میمیرم اینجا نه پروانه میشم

غر

نوشتن آرومم نکرد و همچنان عصبی هستم. نیاز داشتم یکم غر بزنم😂 رفتم برای داداش کوچیکم پست قبلی رو تعریف کردم و گفتم کلی کار مونده تازه فقط اونا نیست و بعدش کلی باید برم اینور و اونور از استاد راهنما و کسایی دیگه امضا جمع کنم و غیره...

آخرش گفت: که اینطور...من که از اول بهت گفتم با فلان خواستگارت ازدواج کن و خودت خلاص کن، گوش نکردی، اونم پرید😐😂

آیین نامه

دیگه دارم رد میدم/: خیلی دانشگاه سخت گیری میکنه. داشتم آیین نامه رو می خوندم، دیدم نوشته که تو پاورقی علاوه بر اینکه فامیلی نویسنده نوشته میشه، اول اسمش هم باید اورده شه/: به جای اینکه بنویسیم فلانی و همکاران، باید نوشته شه فلانی و دیگران/: اگه نویسنده ها تا ۵ نفر بودن، اسم همشون تو متن بیاد...

خیالم راحت شده بود که دیگه آخراشه و داره تموم میشه ولی اینطور که پیداست کلی ویرایش لازم داره. کاش زودتر آیین نامه نگارش پایان نامه رو میدادن و منم قبل نوشتن اول اونو کامل می خوندم که الان انقدر دوباره کاری نشه‌..‌

شد

دیروز اومدم صفحات پایان نامه رو طبق چیزی که دانشگاه گفته، شماره گذاری کنم. از چندتا سایت هم آموزشش رو نگاه کردم ولی بعد از گذشت چند ساعت موفق نشدم، عصبی شدم و چشمام پر شد، کم مونده بود بزنم زیر گریه(: بعدش یکم با خودم حرف زدم و خودمو آروم کردم. امروز با آرامش رفتم تا دوباره تلاشمو کنم و بلاخره قلقش دستم اومد(:

چه چیزا

یکی از دوستای دوران کارشناسیم بعد چند سال بهم پیام داد. سلام احوال پرسی کرد و یکم راجع به کنکور و دانشگاه پرسید. بعدش گفت میخوام برای ارشد بخونم ولی قیمت کتابا خیلی بالاس. می تونی از کتابخونه دانشگاتون برام کتاب بگیری؟ منم گفتم نه، انتظار داشت من هر دفعه این همه راه برم دانشگاه، براش کتاب بگیرم، بعد برم بهش تحویل بدم، دوباره کتابا رو بگیرم و تحویل دانشگاه بدم!

ازدواج با پیرمرد

معمولا هر وقت مامان از ازدواج حرف میزنه، چیزی نمیگم و میخندم ولی اندفعه یه چی پروندم، اونم گفت: من شک کرده بودم تو با کسی هستی🤨بگو کیه؟ نکنه با یه پیرمرد آشنا شدی؟😱 من دیگه از خنده چیزی نتونستم بگم😂اخیرا یه فیلم سینمایی دیدیم که دختره عاشق استادش که پیرمرده میشه، هر چقدر پدر و مادرش میگن این مناسب تو نیس، تو کتش نمیره و میگه الا و بلا همینو بخوام. خلاصه که این فیلمه بدجور رو ذهن مامان اثر گذاشته و نگرانه که همچین چیزی رو تجربه کنیم😂

مهریه

دوستم داشت راجع به این میگفت که سقف مهریه رو کم کردن و از یه حدی بیشتر نمیشه زد...گفتم حیف شد واقعا😂من همیشه دوس داشتم مثل این رمانا، به تعداد سال تولدم مهرم بشه😂گفت: منم همینطور😂اینه که میگن دوستا شبیه همن😂