پرنده های خوش آواز

همگی رو ایوون نشسته بودیم..که دیدیم یه صدای عجیبی میاد..فکر کردیم گربه ای چیزیه..یهو دیدم یه پرنده رو سیمای برق نشسته..و داره آواز میخونه..اولین بار بود همچین صدایی می شنیدم..گوشی به دست رفتم تو حیاط...چراغ گوشی رو روشن کردم تا بتونم ببینمش...خیلی تاریک بود...ولی فهمیدم که جغده😍وای خدا اولین باره از نزدیک جغد دیدم هیجان زده شدم😂🤩دوتا بودن..تپلی و کوچولو😍گویا بچه جغدن...عکس گرفتم..ولی تو عکس معلوم نیستن..کیفیت دوربین گوشیم یاری نکرد..یه هاله ای ازش تو عکسه..چشماشم برق داشت🤩هنوزم همین اطرافن و صداشون میاد😍داداشم میگه جغد شومه، قراره اتفاق بدی بیفته😐ولی دلم نمی خواد به این خرافات توجه کنم..من که از دیدنشون حس خوبی گرفتم😍خیلی گوگولی بودن🥰🤗ولی خودمونیم این روستا هم باغ وحشیه برای خودش😂😂همه جور جک و جونوری پیدا میشه اینجا😂😂😂من که فعلا از جغد و پرنده کوکو خوشم اومده😍🤩البته اَسبم جالبه🤗این عکسو از نت پیدا کردم..اون جغدایی که دیدم همینطوری کوچولو و ناز بودن😍🤩

ادامه نوشته

ضرب المثل

مامانم گفت بیا پشتمو بخارون...گفتم: کس نخارد پشت تو، جز ناخن انگشت تو

دو ثانیه بعد وی در حال خاروندن بود😐🤣

اخه یکی نیس بگه تو که اول و آخر میری همون کارو میکنی، دیگه چرا ضرب المثل میگی😂😂😂

یکی بهم می گفت: تو حرفات همیشه از ضرب المثل استفاده می کنی😊قبل از اینکه اینو بگه، اصلا به این موضوع توجه نکرده بودم😉😊

چیزی را کم دارم...

+ چیزی را کم دارم...شاید اُمید..شاید فراموشی...شاید یک دوست..و شایَد خودم را !(محمود درویش)

+کاری ندارم که کجایی چه می کنی! بی عشق سر مکن که دلت پیر می شود...(قیصر امین پور)

محمود و قیصر چه چیزای قشنگی میگن

+صدای سُم اسب می اومد..رفتم رو ایوون دیدم یکی سوار بر اسب داره رد میشه ..شیطونه میگه برم ازش اسبشو قرض بگیرم🤣خیلی دوس دارم سوار شم😁ولی مثل چی از اسب می ترسم

+یه پرنده ای هس به اسم کوکو..هر روز آواز می خونه😍جالبه صدای آوازش و اسمش یکی ان😂 چون اینطوری آواز می خونه:کوکو..کوکو..خیلی صداش قشنگه😍کاش می تونستم یکیشو از درخت بردارم با خودم ببرم😂🤣🌳

معجون خوشبختی

مواد لازم برای خوشبختی: خودم به میزان لازم😌😂

ادامه نوشته

اونا مسخرت میکنن و این یه بخشی از راهه...(:

از دست عزیزان چه بگویم؟ گله ای نیست،گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست...

ادامه نوشته

دوستت داشتم چون برایت نوشتم!

اونجا که محمود درویش میگه:《دوستت داشتم با وجود اینکه تو را به آغوش نکشیدم و تو را همیشه نمی بینم! دوستت داشتم چون برایت نوشتم و برایت خواندم و بخاطرت خندیدم و بخاطر تو من، تغییر کردم! تو را دوست داشتم...در حالی که دور بودی...ولی نزدیک ترین به قلبم!》تقدیم به تک تک بچه های بلاگفا😍💜

+دوستم پیام داده: با کسی دوست نیستی؟ گفتم: نه بیکارم مگه😂🤣گفت: بیکاری دیگه..درگیر درسم که نیستی فعلا😂دیدم راست میگه در بیکارترین حالت ممکنم😂🤣🤣دوباره گفت: خدایی با کسی نیستی؟ گفتم: نه من بسیار پاکدامنم🤣🤣یعنی هر چند وقت یه بار این پیام میده آمار منو در بیاره🤣🤣

ادامه نوشته

جذاب

+داشتم فکر می کردم، بعضی از آدم ها با تمام بدی هاشون..بازم دوست داشتنی ان💕

+مادربزرگ داشت از خاطره هاش برام حرف میزد😁می گفت عاشق یه پسری بود،یه روز پسره بهش گفت: تو چرا هر وقت منو می بینی رنگت میپره؟ از من می ترسی؟مادربزرگ گفت: نه...پسره گفت: پس دوستم داری؟ مادربزرگ هم تایید کرد😂و گفت: می ترسم که بهم دست بزنی🙊😅پسره گفت: نه خیالت راحت من از اون پسرا نیستم..برای ازدواج می خوامت..دفعه بعد پسره بهش گفت بیا فلان باغ که همو ببینیم..مادربزرگ، هم می ترسید هم دوس داشت بره..در نهایت رفت..پسره هم وقتی مادربزرگ رو دید، بغلش کرد😂باز مادربزرگ رنگش پرید..پسره بهش گفت:نترس نمی خوام بخورمت که🤣🤣🤣ولی خب در نهایت به خاطره مخالفت مادر مادربزرگم بهم نرسیدن🙄البته مادربزرگ هنوزم معتقده که اون خیلی پسره پاکی بود و کاریش نداشت، فقط همون بغله بود😂😅و همه تقصیرا هم گردن مامانشه که مخالفت کرد🙄

 
 

اسپری

و منی که از شدت گرما هی اسپری بدنو رو خودم خالی می کنم😅😅آخه اون مایع درونش خیلی خنکه..وقتی میزنم به خودم تا چند ثانیه خنک میشم😅یه حس لذت بخشی داره❄☺

+می خوام باز تمرین کنم برای نبستن کامنتا😅امیدوارم موفق بشم😅

+حدس اینکه اونی که باهام مشاعره می کرد اون بود، کار سختی نبود|=

+می خواستم ببینم استوری هامو می بینه یا نه😂یه عکس استوری کردم..هی چک می کردم ببینم کیا می بینن...الان نگاه کردم دیدم اونم دیده😍🤩چرا انقدر هیجان زده شدم😂😂این دومین باره که می بینه😁قبلا نمی دید😁متحول شده؟😂

+مادربزرگ خونه رو گذاشته بود رو سرش، که من آش نمی خورم😂مامان هم هی سر به سرش میزاشت می گفت: نمیشه که نخوری بی نظیر ناراحت میشه😅مادربزرگ هم هی قسم می خورد که محاله به آش لب بزنه😂😂قضیه از این قراره که من چند روز پیش براش آش درست کرده بودم...اونم چه آشی😅انقدر بی مزه بود که خودمم به زور داشتم می خوردم🤣🤣و مادربزرگ هم از هر چی آشه دیگه بدش میاد🤣🤣حالا امروز غذا یه چیزه دیگه بود..ولی فکر کرد آشه و خودشو زده بود به خواب😂هی صداش کردم..تا بلاخره چشماشو باز کرد😁وقتی غذا رو براش بردم و دید آش نیس..گل از گلش شکفت😂🤣

بلاگفا

دو شبه خواب بچه های بلاگفا رو می بینم😅جالبه اوناهایی که عکسشونو دیدم خودشونو تو خواب می بینم😁ولی اوناهایی که ندیدم..خواب کامنت و چت کردن باهاشونو می بینم😂مثلا خواب دیدم مهدی کامنت داده بود..منم همینطور که داشتم جوابشو می دادم، تو دلم گفتم چه عجب بلاخره یه بارم اون اول اومد وبم😅یا قبلش خواب دیدم دارم عروسی می کنم...لباس عروسم دو تیکه بود😅🤦‍♀️پیراهنشو پوشیدم..دیدم دامنم نیس...نگو دامن لباس عروسو لیموآ ازم قرض گرفته بود🤣🤣🤣خلاصه زنگ زدم و دامن رو برام اورد..ولی دیدم لباس عروسم خیلی داغونه😅شبیه هر چی بود الا لباس عروس😂منم می گفتم نمی خوام دیگه عروسی کنم...اما باز خانواده راضی نشدن..در نهایت یه اتفاقی افتاد که دیگه عروسی بهم خورد و من بسی خوشحال بودم😂این خوابا خیلی داره تکرار میشه(عروسی اجباری) نمی دونم تعبیرش چیه😬

ادامه نوشته

Verse

مثل دیروز تو را دوست ندارم دیگر !

متحول شده ام، دوست تَرَت می دارم😍