🌹✋
#_#
گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود
جوجو چندتا تخم گذاشت خب؟ بعد تخم اولو که خودش شکوند..تخم دوم هم کلی باهاش فوتبال بازی کرد
از بس که اینور اونور شوتش می کرد..منم ازش گرفتم تا بزارم زیره یاکریم...بماند که چقدر مقاومت کرد و نمیزاشت تخم رو بردارم😂می خواست شوت آخر رو خودش بزنه و تخم رو از لونه پرت کنه پایین😂خلاصه مامان یاکریمه رو به زور از رو لونه بلند کردم و تخم جوجو رو گذاشتم تو لونه یاکریما...هنوز حتی ۵ دقیقه هم نشده بود که دیدم بابا یا کریمه..با خشم داره میاد سمتم...مامان یاکریمه ی خبرچین
یعنی سریع رفت شوهرشو خبر کرد تا بیاد برام
منم وقتی بابا یاکریمه رو دیدم برگام ریخت و سریع از بالکن اومدم بیرون
البته با توجه به تکون هایی که خورد بعید می دونم اون تخم دیگه جوجه شه....الان جوجو ۳تا دیگه تخم گذاشته...مامان میگه: از زیره اون جوجه در نمیاد...تو که همش گوشی به دست یه جا نشستی،یه تخمو که گذاشتی زیره یاکریم..اون۳ تا هم بزار زیره خودت، باور کن زیره تو باشه زودتر جوجه میشه😐😂😂🤣🤦♀️انگار من مرغم😐🤣🤣🤣
دلبرا یک بوسه دادی اینقدر نازت ز چیست؟ گر پشیمان گشته ای بگذار در جایش نهم
#صائب تبریزی
خودمونیم، این صائب هم بَلایی بوده واسه خودش🤪😂🤣
+مردم چه طراحی هایی که رو کاپوچینو نمیکنن
اونوقت من یه A نصف و نیمه کشیدم😐😂حالا نمی دونم اول اسم کدوم بنده خداییه😂😂فقط دیدم طراحیش آسون تره به خاطره همین اینو نوشتم🙄🤓حالا آسون بود اینطوری شد..اگه سخت بود چی میشد😂🤦♀️
+بابا سعی میکنه کاری کنه که من به عروس خانواده حسادت نکنم
هعی میگه مثل خواهرت دوسش داشته باش..برعکس مامان سعی میکنه حسادت منو برانگیخته کنه😂(البته به شوخی) هی میگه بابات اونو بیشتر از تو دوس داره
دیشبم که داشت گوشی بابا رو چک می کرد..گفت ببین تو رو به اسم سیو کرده..ولی اونو"دخترم" سیو کرده
میگه قدر منو بدون..منو تو رو عسلم سیو کردم(حالا خوبه خودم شمارمو اینطوری سیو کردم تو گوشیش🤨😐😂)
+داشتم فیلم کره ای می دیدم..بعد پسره به دختره گفت: برنامه داری بعد از اینکه من رفتم اینطوری گریه کنی؟ دختره گفت: آخه کی برای گریه برنامه ریزی می کنه؟ و من تو دلم گفتم: منننننن
از همین الان برنامشو ریختم که بعد از اینکه نتایج کنکور اومد زار بزنم😐😂🤦♀️خداا از الان بگم من اون لحظه قطعا سیمای مغزم اتصالی میکنه..لطفا به خاطره غرهایی که قراره بزنم منو ببخش🤦♀️😂

وضعیت من به روایت تصویر☺کافئین خونم رفت بالا😁

+دنبال یه بازی می گشتم..پیدا نکردم..ولی یه بازی مشابه همونو نصب کردم..پیانوعه🎹به تدریج سرعت بازی زیاد میشه و آهنگ هم اوج می گیره..چندساعته یکسره دارم بازی می کنم..خیلی خسته شدم..انگار کوه کندم😂داداش کوچیکمو به ستوه اوردم..هی میرم بهش میگم چطور وارد بازی شم؟چطور اهنگ جدید دانلود کنم؟چطور از بازی بیام بیرون؟😅🤦♀️خیلی از ادم انرژی می گیره..واقعا حق داشتم که چند ساله فقط پو بازی می کردم😁چون بازی جذابی نیس ادم معتادش نمیشه😁
قاصدک یه چالشی گذاشته بود تو وبش...به نظر جالب اومد😁منم ازش اسکی میرم😂😂موضوع چالش:اگه بخوای با یه جمله مخمو بزنی، چی میگی؟
توجه: این پست صرفا جنبه فان داره
یه چندتا شکلات خوشگل داشتم(مدل قلبی با پوست طلایی)چندساله که تاریخشون گذشته..به عنوان وسیله تزئینی ازشون استفاده می کنم... داداش کوچیکم یکیشو برداشت خورد..مامانم گفت:چرا خوردی فاسد شده بود! گفت:می خواستم چشم بی نظیر رو در بیارم
مامان گفت: چشم اون در نمیاد، چون می دونست فاسده گذاشت بخوری، من نمی دونم این دختر چرا انقدر پلید و بدجنسه
عجباااا😂اولا من چندبار بهش گفتم نخوره ولی حرف گوش نکرد..ثانیا یکم که با خودم فکر کردم، دیدم این بچه از روز تولدش فقط باعث آزار و اذیت من شده..اگه مسموم هم شد، شاید قسمت این بوده

جلوی قسمت و سرنوشت رو که نمیشه گرفت🤪😂🤣حالا اون روز به مامان میگم اینم زنش بدیم بره از دستش راحت شیم..مامان میگه می خوای همه رو بفرستی خونه بخت، خودت اینجا بمونی؟😐😂جالبه اونم همین حسو نسبت به من داره و می خواد هر چه زودتر از دست من راحت شه
به خاطره همین خیلی به فکره که منو شوهر بده😂😂رفته بودیم شهر ری.بعد تو بازار حرز می فروختن..برای چیزای مختلف(مثل فروش ملک..رزق و روزی و غیره) اینم تو بازار گیر داده بود که یه حرز بازشدن بخت برای من بگیره😐😐🤣🤣هعی بر می داشت که بخره، من از دستش می گرفتم و میزاشتم سرجاش😂😂
اون زمان که دانشجو بودم...یه کلیپی دیدم(که پسره یه جمله ای جهت مخ زنی به دختره میگه😂) منم خواستم ببینم می تونم دوستامو سرکار بزارم😂 همینطور که با یکی از دوستام داشتم حرف میزدم..بهش گفتم:"افتاد" دوستم در حالی که داشت رو زمین دنبال چیزی می گشت، گفت:"چی؟" منم با نیش باز
گفتم:"مهرت به دلم"😍😂😂رو چندتا دیگه از دوستامم امتحان کردم😂 خوشم میاد همشون تو اون لحظه می گفتن:چی؟😂البته منم خوب نقش بازی می کردم🤪همچین به زمین اشاره می کردم، انگار واقعا چیزی افتاده😁جالب اینجاس یه بار که حواسم نبود..یکی از دوستام همین فنو رو خودم زد🤣و منم فریب خوردم🤣بعد من بهشون گفتم بیاین یه چالش بزاریم..و بریم این برنامه رو، با کسایی که نمی شناسیم اجرا کنیم😂(البته دختر منظورم بود😂من بچه خوبی بودم با پسرا کاری نداشتم😝🤪)ولی خب دوستام پایه نبودن😐و می خواستن فقط منو بندازن جلو😂اولش نمی خواستم انجام بدم...ولی بعد گفتم بزار ببینم چی میشه..دوستامم کنارم بودن که ببینن طرف مقابل چه واکنشی نشون میده😂ولی خب ...وقتی می خواستم برم سمت دانشجوهای دختر..خندم می گرفت و پقی میزدم زیره خنده😂خیلی دلم می خواست اینکارو انجام بدم😂حیف که یه وقتایی اصلا و ابدا نمی تونم جلوی خندمو بگیرم😂
اون زمان که من طفلی بیش نبودم...دخترخالم یه دختره ۱۷/۱۸ ساله بود..هم خوشگل بود و هم در حیطه مخ زنی خیلی مهارت داشت😂دختره پنهان کاری هم نبود😂 و ما آمار همه دوست پسراشو داشتیم😂یه بارم با یه پسری دوست شده بود...ما دست جمعی رفته بودیم بازار...و دست هممون کلی کیسه پلاستیک بود...پسره هم پشت سر ما داشت می اومد .. تا بتونه کمی به دخترخالم نگاه کنه و دورا دور از زیباییش فیض ببره🤣(شتتت😂)بعد که دید دخترخالم چقدر وسیله دستشه...اومد جلو و چندتا از کیسه ها رو ازش گرفت تا براش بیاره..و اونجا بود که من فهمیدم دوست پسر داشتن، یه جاهایی هم به کار آدم میاد🤣😂حتی اگه دوست پسر دخترخالت باشه🤣🤣🤣و اینگونه بود که منم چندتا از کیسه ها رو دادم به دخترخاله، تا بده به دوست پسرش بیاره🤣🤣🤣🤣به این میگن استفاده از موقعیت😁😂دقت کنید! استفاده نه سواستفاده🤪🤣
+گفتم با رسم شکل دوست پسرشو بهتون نشون بدم🤣😂🤣اوناهایی که دستش هستن، مثلا کیسه پلاستیکه😁 دیگه ببخشید نقاشیم خوب نیس🤪😂
