+یه صحنه قشنگ..وقتی بود که داشتیم دیس برنج رو تزئین می کردیم🤗زن داداش داشت ته دیگ میزاشت..داداش برنج زعفرانی رو می ریخت..منم زرشک...این همکاری سه نفره خیلی قشنگ بود🥰😍♥️همینطور که سه نفری مشغول بودیم..آروم با هم حرف میزدیم و می خندیدیم😂قضیه این بود که برنج به نظر کم بود😁داداشم بهش گفت وقتی تعداد زیاده یکم بیشتر باید درست می کردی..زن داداش گفت اشتباه کردم باید قبل از شام براشون میوه می بردم که یکمی سیر بشن ..غذا کمتر بخورن😂البته الکی نگران بودن😅غذا برای همه مهمونا شد..کلی زیادم اومد☺

+بلاخره گواهی کلاس هایی که شرکت کرده بودم اومد^^🤗 ۶ تا کارگاه شرکت کرده بودم..راجع به افسردگی و خیانت و درمان های مختلف...خب خیالم راحت شد که اگه یه وقتی خواستم جایی رزومه بدم..رزومم خالی نیس😎