(:

دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش
چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب

کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی
که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب

ادامه نوشته

😉؟

داداش کوچیکم خیلی شر و شیطونه و واقعا برای ادم اعصاب نمیزاره.وقتایی که دارم لباس اتو میکنم  میاد اذیت میکنه،اتو رو میگیرم سمتش تا بترسه و بره(چقدرم که میترسه😑)دیگه عادت کردم.هر وقت دارم اتو میکشم میاد.اتو رو میگیرم سمتش ک بره.تا اینکه یه بار داشتم لباسامو اتو میکردم که مامانم اومد و گفت بیا فلان کارو انجام بده.گفتم الان دستم بنده.بعد انجام میدم.گفت افرین دختر گلم پاشو انجام بده دیگه.حالا در حالت معمولی دختر خلشم نیستم ولی هر وقت کارم داره میشم دختره گلشگفتم باشه برای بعد ک دوباره گفت...منم اعصابم خورد شد و تو یه اقدام سریع اتو رو گرفتم سمتش و گفتم میگم بعد انجام میدم..مامانم دو متر پرید هواقیافش خیلی دیدنی شده بود...این بچه برای ادم حواس نمیزارهمنم که دیدم دیگه اوضاع قرمزه رفتم اون کارو انجام دادم

ادامه نوشته

اندر احوالات دانشگاه

کلاس درسای تخصصی بیشتر دخترا هستن ولی درسای عمومی تعداد پسرا زیاده.این ترمم فقط یه کتاب عمومی برداشتم و استادشم فوق العاده سخت گیر.این پسرا هم که استاد مزه پروندنن😊البته استاده هر بار با خاک یکسانشون میکنه ولی نمی دونم چرا از رو نمیرن؟🤔بدبختانه باید کنفرانس ارائه بدیم.پسرا هم موقع کنفرانس هی مزه میپرونن.مثلا یه دختره داشت ارائه میداد.پسرا هم یه چیزی میگفتن دختره خندش میگرفت.فامیلی دختره هم شادی بود.استاده هم گفت خانم شادی بیش از حد شادی😂دختره هم دیگه خودشو جمع کرد.البته تقصیر اون نیس .تقصیر پسراس😝اصلا این پسرا جکن.(حالا نیاین رو سر من اوار نشین؟دارم ازتون تعریف میکنم )توی میسر برگشت دانشگاه معمولا هندزفری تو گوشمه ولی بعضی اوقات ک نزاشتم صداهاشونو میشنوم.مثلا پسره داشت برای دوستش تعریف میکرد میگفت خیلی ادم خوبیه اصلا از اون ادماس که تو دلش هیچی نیس.دوستش گفت:اخه تو مغزشم هیچی نیست😂

...............................................

وای خدا منو از زمین محو کن انقدر سوتی ندم.همینطوری بخوام پیش برم ابرو حیثت برام نمی مونه تو دانشگاه.میخواستم برم سر کلاس.کلاسم طبقه سوم بود.منم سرم تو گوشی بود و داشتم از پله ها بالا میرفتم.که دیدم چندتا پسر دختر رو پله ها نشسته بودن.منم همیطوری ک سرم تو گوشی بود داشتم از کنارشون رد میشدم که یهو دیدم یکی از پسرا یه نگاه به من کرد یه نگاه به پشتش....رفتم بالاتر که یهو دیدم بالا پشت بومه.وای خدا ابروم رفت.منم با لبخند ملیح محل حادثه رو ترک کردم

ادامه نوشته

افکاره پلید

نام تو مرا همیشه مست می‌کند

بهتر از شراب

بهتر از تمام شعرهای ناب

#فریدون مشیری

ادامه نوشته

این چیه؟

این خاطره رو فکر کنم قبلا تو رمانم نوشته بودم.اما به اصرار دختر خالم یه بارم تو وب می نویسم😊صدیقه یکی از دوستای صمیمیم بود ک نمی دونم سره چی اما قهر کردیم.درست موقع امتحانا.امتحانا تموم شد و ما هم ارتباطمون قطع شد.ولی دیدم طاقت دوری ازشو ندارم و خیلی دوسش دارم.به خاطر همین بهش پیام دادم ک بیا اشتی کنیم😊اونم قبول کرد😊تابستون بود.قرار گذاشتیم ک بریم بیرون.بعد از مدتها دیدمش و بعد از کلی بغل کردن هم تصمیم گرفتیم بریم شهربازی.میخواستیم یکی از وسیله ها رو سوار شیم.من رفتم بلیط بگیرم.دوتا بلیط گرفتم.بلیطش از اونایی بود ک شبیه شارژه.شارژایی ک از عابر بانک میگیری.منم قبلش یه شارژ گرفته بودم و تو کیفم گذاشتم.خلاصه پول بلیطا رو حساب کردم و رفتیم که سوار شیم.مسئول اون وسیله یه پسر جوون بود.بهش که رسیدم.کیفمو باز کردم و بلیط رو بهش دادم.گفت این چیه؟گفتم بلیطه.گفت میگم این چیه؟منم گفتم وا بلیطه دیگه.دوباره گفت:این چیه؟جاش بود یه پسی بهش بزنم که انقدر منو وادار نکنه یه حرفو دوبار بزنم.یاد این پیام بازرگانیه افتادم که پیرمرده هی میپرسه اون چیه؟و پسرش میگه گنجیشکه😑😂وقتی برای بار سوم پرسید.گفتم مگه بلیط نمی خوای اینم بلیطه دیگه😡😑یهو صدیقه گفت ؛من هر دوتابلیط رو دادم.وا پس این چی بودمن داشتم میدادم به پسره؟😂😂😂یه نگاه کردم دیدم شارژه😂😂استغفرالله تو روز روشن داشتم به پسر مردم شارژ میدادم.😂منم برای اینکه گندی ک زدم رو جمع و جورش کنم نیشمو باز کردم و گفتم عه این شارژه😁.خب زودتر میگفتی دیگه بلیط رو دادی بهش و تو دلم داشتم فاتحه صدیقه رو میخوندم ک منو جلوی این پسره چی شده ضایع کرد و محبور شدم چندبار بهش توضیح بدم ک اقا این بلیطه😂در حالی ک بلیط نبود😂ای بابا ابرو حیثیت برای ادم نمیزارن😁😂

--------------------------------------------

داشتم برای مامانم تعریف میکردم:امروز یه دختره بیرون دانشگاه همچین داشت با ژست سیگار میکشید. ادم دلش میخواست از وسط نصفش کنه.ایششش...داداشم چشاشو درشت کرد و با یه حالت بامزه ای به من نگاه کرد....این همه خشونت از من بعیده😁😇بچه تعجب کرد😊

دست درد-سوسک

انگار این دست درد نمی خواد دست از سر من برداره...دیروز داداش کوچیکم گفت بیا برام سی تا سوال بزار.گفتم من دستم درد میکنه،تحقیقای خودم مونده نمی تونم بنویسم.گفت خب با اون یکی دستت بنویس.گفتم من دست چپم،با دست راست عادت ندارم.میگه خودت اوندفعه گفتی برای اینکه حافظه قوی بشه باید از هر دوتا دست استفاده کرد و با هر دوتا دست نوشت..من یه شکری خوردم.😑حالا هیچ کدوم از حرفای منو نه گوش میده نه یادش میمونه اونوقت اینو یادشه.گفت دستت حتما در رفته بیا برات جا بندازم.😯گفتم نمی خواد بیا برو.اومد دستمو پیچوند.یعنی پیچونداااا.تازه دردش خوب شده بود .دوباره درد گرفت.میگه بیا برات جا انداختم😑😑😑😑ایا جایزه من بزنم اینو کتلت کنم؟؟؟😑گفتم کتلت یاد یه چیزی افتادم😊امروز تو سرویس بهداشتی دانشگاه بودم.شلوغم بود.معمولا میان اونجا تجدید ارایش میکنن.منم که همیشه خدا با روسریم درگیرم.یهو از در یکی از سرویسا یه سوسک اومد بیرون.یعنی سوسک بودااابزرگ و اسفناک و چندشناک منم که اینو دیدم جیغغغ کشیدم و یه گوشه پناه گرفتم.بچه ها گفتن چرا جیغ کشیدی با یاداوری سوسکه دوباره جیغ کشیدم😨یهو سوسک اومد جلو .بقیه هم دیدنش و با هم جیغ کشیدیم.یعنی سرویس خواهران رو گذاشته بودیم رو سرمون.که یهو یکی با پاش زد رو سوسکه و کتلتش کرد.تازه متوجه شدم دستم درد میکنه.نگو یکی از بچه ها از ترس پشت من قایم شده بود و دستمو گرفته بود.حالا کم این دستم ناقصه.اون یکی هم دارن به فنا میدن.

++++++++++++++++++++

پ.ن:تنها مسیر از استاد پناهیان رو دانلود کرده بودم و داشتم میخوندم.که دوتا از مطلباش خیلی برام جالب و تازه بود.یکی اینکه هر چهل روز یک بار بلائی سر مومن نازل میشه ک یا به خودش میرسه یا فرزندش یا مالش و اگه به هیچ کدوم از ایناها نرسه .غم و غصه ای احساس میکنه که نمی دونه از کجاست....مطلب دومم این بود:(الهجران عقوبه العشق)یعنی عاشق هر چیزی در دنیا بشید،دچار هجران و دوری از اون میشید.(:

مثل همیشه گیج زدم

شارژم تموم شده بود.گفتم برم عابر بانک شارژ بگیرم.از دانشگاه هم داشتم میومدم.خیلیم دیر کرده بودم.میدونستم الان مامانم نگران میشه.خلاصه با عجله رفتم.میخواستم یه شارژ پنجی بگیرم.ولی از اونجایی ک همیشه گیج میزدم زدم پنجاه😨😨شارژه  پنجاه تومنی گرفتم😨😨قیافمم این شکلی شده بود😨اخه من چون خطمو تازه گرفتم تا دوسال ،ماهی دو گیگ بهم نت رایگان میده.ک میشه برای پونزده روز.اون پونزده روز دیگه روخودم شارژ میزنم.و اصلا این همه شارژ نمی خواستم.هیچی دیگه با اعصاب خورد رفتم خونه به امید اینکه شاید بتونم داداشمو راضی کنم ک شارژو بگیره.چون اون فقط رایتل داشت.ولی گفت شارژ نمی خواد😭منم ناامید شدم داشتم میرفتم بخوابم ک گفت غصه نخور شارژ یه سالتو داری دیگه😑گفتم....برو حوصلتو ندارم.یه چشم غره هم تحویلش دادم.اومد بغلم کرد. فهمیدم الان ک نرم شده باید راضیش کنم.منم محکم تر بغلش کردم و گفتم بگیر دیگه شارژو.اونم گفت باشه بزار رو میزم.من همیشه میدونستم این بشر قلب مهربونی داره.عشقه اصلا کی گفته من حوصلشو ندارم؟ اینجاس ک میگن در ناامیدی بسی امید است.در باقاله قاتوق یکمی شوید استیاد یه چیزی افتادم.یه بار داشتم این ضرب المثل رو برای داداشم میخوندم اشتباهی گفتم در ناامیدی بسی شوید است🙉🙈😳تا فهمیدم چی گفتم خواستم فوری درستش کنم ک مچمو گرفت😭سری به نشونه تاسف تکون داد و گفت دانشجو هم هستی حتما😑چه ربطی داره اخه😑😊